معنی از القاب سهروردی

لغت نامه دهخدا

سهروردی

سهروردی. [س ُ رَ وَ] (اِخ) ابوحفص عمر. برادرزاده ابوالنجیب عبدالقاهر سهروردی عارف معروف که نسبت تعلیم او به احمد غزالی میرسد. از تألیفات او کتاب «عوارف « »رشف النصائح « »اعلام التقی » و «اعلام الهدی » است. وی مؤسس فرقه ٔ سهروردیه و مرشد سعدی و اوحدالدین کرمانی است. (فرهنگ فارسی معین).

سهروردی. [س ُ رَ وَ] (ص نسبی) منسوب به سهرورد که شهری است در زنجان و جمعی از علماء از این خاک بظهور آمده اند. (الانساب سمعانی).

سهروردی. [س ُ رَ وَ] (اِخ) (490- 563 هَ. ق.) ابوالنجیب ضیاءالدین عبدالقاهربن عبداﷲ. عارف معروف از مریدان احمد غزالی است و مصنفات بسیار بدو نسبت داده اند. (فرهنگ فارسی معین).

سهروردی. [س ُ رَ وَ] (اِخ) یحیی بن حبش بن امیرک. ملقب به شهاب الدین و شیخ اشراق و شیخ مقتول و شهید، مکنی به ابوالفتوح. رجوع به ابوالفتوح در همین لغت نامه شود.


القاب

القاب. [اَ] (ع اِ) ج ِ لَقَب. (اقرب الموارد) (آنندراج). جمع لقب بمعنی بارنامه که دلالت بر مدح یا ذم کند، و فارسیان در محل مفرد استعمال کنند. (از آنندراج). لقبها و پاچنامه ها و خطابهایی که برای توقیر و تعظیم کسی پیش ازاسم او ذکر میکنند. (ناظم الاطباء). نامهایی که دلالت بر مدح یا ذم کنند. رجوع به لَقَب شود:
مفاخر ملکان زمانه از لقب است
بدوست باز همیشه مفاخر القاب.
مسعودسعد.
نصیب دولت و ملت ز خویشتن داری
درست کردی بر خویشتن همه القاب.
مسعودسعد.
و دیباچه ٔ آن رابه القاب مجلس ما مطرز گردانید. (کلیله و دمنه). و منابر اسلام را شرقاً و غرباً بفروبهاء القاب میمون مزین گرداناد. (کلیله و دمنه). و چون منابر خراسان بفر القاب همایون امیرالمؤمنین القادر باﷲ زیب و زینت گرفت... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 309). منابر بذکر القاب میمون او بیاراستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 339).
نقش دیوار خانه ای تو هنوز
گر همین صورتی و القابی.
سعدی.
شد وقت که گرمی هوا تاب شود
باد سحری سموم القاب شود....
حسن هروی (از آنندراج).
- القاب دادن، در تداول عامیانه ٔ فارسی زبانان، با طول و تفصیل گفتن و یاد کردن چیزی.


عمر سهروردی

عمر سهروردی. [ع ُ م َ رِ س ُ رَ وَ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲبن عمویه ٔ قرشی تیمی بکری سهروردی، مکنی به ابوحفص و ملقب به شهاب الدین. فقیه، مفسر و صوفی قرن ششم و هفتم هجری. وی به سال 539 هَ.ق. در سهرورد تولد یافت. او شیخ بغداد گشت و سرانجام بسال 632 هَ.ق. در بغداد درگذشت. او راست: 1- جذب القلوب الی مواصله المحبوب. 2- السیرو الطیر. 3- عوارف المعارف. 4- نخبهالبیان فی تفسیر القرآن. (از الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: وفیات الاعیان ج 1 ص 380، الحوادث الجامعه ص 74، الشذرات ج 5 ص 153، البدایه و النهایه ج 13 ص 138، طبقات الشافعیه ج 5 ص 143 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 334.

فرهنگ فارسی آزاد

سهروردی

سُهْرِوَرْدِی (شیخ اشراق _ شیخ شهاب)، یحیی بن حَبَش ملقب به شیخ شهاب الدین (587-549 هجری) از اعاظم فلاسفه و از علمای اسلام در قرن ششم هجری و مؤسس مکتب اِشراق و مُصَنِّف کُتُب مهمّه و نفیسه می باشد که چون اصطلاحات فلسفی را بکار می برد و ملاحظه و تظاهر به تَدَیُّن قِشْری نمی کرد به وی نسبت کفر دادند و در شام اسیرش نمودند و به امر صلاح الدین ایوبی در 38 سالگی به قتلش رساندند که به اینجهت به " شیخ مقتول " نیز مشهور شد،

سُهْرَوَردِی (شیخ الاسلام)، اَبُوحَفْض عُمَر مشهور به «شیخ شهاب الدین عُمَر» برادر زاده و مربّای اَبوالنَّجِیْب سُهْرَوَرْدِی که از مشایخ بزرگ صوفیه بود، می باشد. از 539 تا 632 هجری بزیست و از مُحَدِّثین و فُقَهای اسلام و از بزرگان عرفا و مشایخ صوفیّه گردید. سعدی شاعر بزرگ ایران، در بغداد محضر وی را درک نمود. پیروان او طریقه سهروردیه را در تصوف بوجود آوردند که هنوز باقیست. کتب مهمی از وی به یادگار مانده است،

فرهنگ فارسی هوشیار

سهروردی

(صفت) منسوب به سهرورد. اهل سهرورد.


القاب

جمع لقب

فرهنگ عمید

فرهنگ معین

القاب

(اَ) [ع.] (اِ.) جِ لقب.

معادل ابجد

از القاب سهروردی

627

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری